۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

در میهمانی ِ استریت ها

گونه­ام بر زانویش؛
دستش بر دیگر گونه­ام
در رفت و
آمد.
شست ِ دیگر دستش
در دهانم،
که می­مکم
می­مکم اش...
دستم
در ذهنم
که مست،
در تن اش
که در رفت؛
آمد.
انگشت میانه
میان ِ دیگر دستم
رو به شما
به نگاه پُرسان ِ شما
به نگاه ِ پُرسان نه
که هراسان ِ
شما
که:
!Fuck your world
!Fuck your blieves
!Fuck your dirty mind
!!Fuck every little thing about you

۱۶ نظر:

  1. اوووووف ... اندازه ی این تابلو خیلی بزرگ بود.



    حمید پرنیان

    پاسخ دادنحذف
  2. and finally
    fuck your girl friend

    لینکت کردم

    پاسخ دادنحذف
  3. هوای ما رو هم داشته باش!

    پاسخ دادنحذف
  4. من که آخرش رو دوست نداشتم. هم این که انگلیسی می شه هم این که خیلی دور می شه از فضای کلش انگار یهویی. بعدشم خیلی غلط می زنیا! یه کم تمرین تایپ کن!"دستم
    در ذهنم
    که مست،
    در تن اش
    که در رفت؛
    آمد."

    پاسخ دادنحذف
  5. شجاعت یه چیز خیلی گنده و شاخ و دم دار نیست
    احساسات یک چیز خیلی روان و بزرگ و پر تفاخر نیست
    شعور یک چیز خیلی عظیم و دست نیافتنی نیست
    درد فهمی یک چیز خیلی تخصصی نیست
    و همه اینها همین هست که تو نوشتی از نظر من
    و تو خیلی خوبی
    و تو خیلی می فهمی
    و وای به حالت توی روزگاری که همه کرگدن می شوند
    و کامنت حتما نباید تحلیلی باشد از سوی من که فکر می کنم همه چیز را می فهمم چون به این جمله سقراط اعتقاد دارم که هیچ چیز نمی فهمم
    کامنت همین ابراز احساسات عامیانه من است
    و گفتن اینکه دوستت دارم در انتها

    پاسخ دادنحذف
  6. من ترسیدم

    رامتین
    و چرا این کامنت دونی تو
    همه اش کامنت های من را می خوره؟
    فاک

    پاسخ دادنحذف
  7. کثافت و عالی . دوست داشتم . خشایار

    پاسخ دادنحذف
  8. 'باشه'
    وقتي چشم عادت بکنه،به ذهن کپک زده ي کوچيک زحمت پرسش هم نمي ده!
    مي دونم شرايط سخت ِاما چشممون رو عادت بدين چرا که اگه به ذهنمون زحمت بديم خداي ناکرده رشد مي کنه!!

    پاسخ دادنحذف
  9. من یک دگرجنس گرا هستم. اما خب دگرجنس گرای عوضی ای نیستم به گمانم.

    پاسخ دادنحذف
  10. عجب نور بالایی دادی!

    www.one-of-us.blogfa.com

    پاسخ دادنحذف
  11. انگار یه پارا نویای عجیب توی ماها باعث بد بینی نسبت به همه چیز میشه من خودم دقیقا نمیدونم از کی عصبانیم

    پاسخ دادنحذف
  12. همه رو نابود کردی آخرش.
    بد بینی.

    پاسخ دادنحذف
  13. تازگی ها ناخود آگاهم دارد استریت زدگی پیدا می کند! انگار دلش می خواهد فرار کند از دست همه ی این مستقیم ها (که نمی دانم چرا فکر می کنند مستقیم بودن اینقدر افتخار دارد). انگار دلش می خواهد داد بزدن "چه خیال کرده اید مرده شور برده های کس کش"!

    به من نمی خورد قاطی کنم؟ :-p

    سلام

    پاسخ دادنحذف
  14. چرا عزیزم، اتفاقن خیلی هم بهت می خوره... کوچولوی دوست داشتنی ِ خودم (آقاتون نفهمن!)

    پاسخ دادنحذف
  15. راستش رو بخواي بايد اعتراف کنم چنين موقعيتي توجه ام رو جلب ميکنه... با اينکه سعي ميکنم به هيچ وجه نگاه نکنم... ولي...ميدوني... نظرم رو ناخودآگاه معطوف به خودش ميکنه... حق هم بايد بدي... يک ماشين فراري رو هم اگه تو خيابون ببينم برام جالبه...آدم بيفرهنگي نيستم... احترام همه آدمهاي دنيا هم،چه مستقيم چه غير مستقيم، تا وقتي که آدم باشند، برايم واجبه. ولي ميدوني، اگر انتظار درک شدن داري، تو هم بايد من(من نوعي) رو درک کني واينقدر راديکال نباشي.

    پاسخ دادنحذف