رجاله دیگر معنی مرد زن نما ندارد...
حالا رجاله ها زنان و مردانی هستند که فکر نمیکنند و نمیدانند که فکر نمیکنند.
من عاشق کسانی هستم که فکر میکنند.
من عاشق کسانی هستم که دانسته، فکر نمیکنند.
من عاشق مردانگیام، من عاشق زنانگی ام.
من عاشق هر دو بودن ام.
من عاشق هیچکدام نبودن ام.
من حالم از رجاله های مردنمایی که کیرشان را به دست گرفته اند و له له سوراخ دارند به هم میخورد.
من عاشق دون ژوانی ام که با نگاه اش که از عمق ذهن سکس پرست اش میآید هر که را بخواهد رام میکند و کام میگیرد.
من روی تن رجاله ای که با هورمون عضلانی شده تف میکنم.
من روی مردانگی ای که در عضلات گنده و کیر کلفت خلاصه شده میرینم.
من روی زنانگی ای که در کون بزرگ و لب بوتاکسی خلاصه شده میشاشم.
من عاشق تن خسته ی یک کارگرم.
من عاشق تن یک رزمی کار ژاپنی ام.
من عاشق تن لاغر اما فشرده ی یک دوندهی استقامت آفریقایی ام.
من بیش از همه عاشق تن شلاقخورده ی یک بازیگر تآتر لهستانی ام.
من عاشق تن زنی ام که باید آزمایش تعیین جنسیت بدهد وگرنه مدال طلایش را از دست خواهد داد. من عاشق سرباززدن او از این آزمایش ام.
من عاشق تنی ام که ذهن در او نمود یافته... به تناسب ذهن اش ساخته شده.
من میشاشم به زیبایی تزریق شده ی فرهنگ پلشت پاپ به ذهن مردم.
من فمنیست نماهایی را که سر رقابت برای یک مرد هزار و یک امتیاز و قدرت به او میدهند تا بر زنی دیگر پیروز شوند، به دیوار میکوبم و میگایم.
من میشاشم به دختری که از ترس تحقیر کوتاه بودن موهایش را بالا میبرد و حتا در کوه کفش پاشنه بلند میپوشد.
من عاشق تن زنی ام که در آمریکای بلند قامتها با قد 155 سانتیمتر یک تنه به میدان میآید و فرهنگ پاپ را دست کم یک گام به اندیشه نزدیک میکند. میکشدش از دست "کون به دیوار مالها" بیرون.
من تف میکنم روی پستانهایی که بزرگ میشوند تا شبیه پستانهای شکیرا شوند.
من میگوزم تووی گوش رجاله هایی که زیبایی جز را درک نمیکنند.
من میرینم روی چشمهایی که برایشان یک تابلوی بازاری با نقش هندوانه و انگور زیباتر است از سلف پرتره های فرانسیس بیکن.
من مشت به دندانهای ذهن ِ کرم خورده ی پنجاه ساله هایی میکوبم که فکر میکنند هنوز کمونیسم استالینی راه نجات دنیاست یا آنهاشان که فکر میکنند اندیشه از سارتر به این ور(از سی سال پیش که او آن را خوانده) رشدی نکرده. همان هایی که فکر میکنند حمیرا پرچمدار موسیقی ناب ایرانی است.
من با کناره ی کاغذ کتابهای میرهولد و آخماتوا و مایاکوفسکی خش می اندازم به صورت آنهایی که سر یک جریان سیاسی معتقد میشوند همه ی روسها ضد بشریت اند.
من نمایشنامه های برشت را پرت میکنم به صورت آنهایی که میگویند همه ی آلمانیها نژاد پرست اند.
من با هشت جلد ِ پروست میکوبم به فرق سر آنهایی که پشت سر یک زن به قول آنها خیانتکار بدگویی میکنند و پرتقالشان را پوست میکنند.
من عاشق زنی ام که ذهن و تن اش همصدا میشوند: اگر شوهر رجاله ات از تو ارضا میشود اما ارضایت نمیکند، با هر که میخواهی بخواب.
من نفت بیشتری بر آتش تن دختر لری میریزم که به جای آتش زدن پدر و برادر رجاله اش، خودش را به آتش میکشد.
من تن مظلومنمای خیلی از گی ها را زیر مشت و لگد میگیرم که هنوز با این همه بدبختی که سرشان میآورند این مردم، باز به اخلاقیات پوسیده ی همین مردم پابندند و همدیگر را بر اساسش قضاوت میکنند. شاید که رجاله ها بپذیرندشان روزی.
من استفراغم را پیش از همه به صورت خودم میمالم که فقط فحش میدهم و هیچ کاری نمیکنم.
من بوی لجن ای گرفته ام از بیست و چهار سال با این مردم بودن که تا پایان عمر از تن و ذهن ام نمیرود.
نه، من هیچ کدام از اینها را نمیکنم. فقط نگاهشان میکنم... آنقدر نگاهشان میکنم تا دیگر برایم عادی میشوند. تا یک روز که میشوم یکی از آنها. یک رجاله با مغزی کرمخورده که دیگر حتا نمیتواند بفهمد رجاله شده... من عاشق رجاله گی میشوم بی آن که خبر داشته باشم. و همچنان گه گاهی فحشی میدهم و خودم را خالی میکنم روی صفحه ی وبلاگم.
Loved that so much!!
پاسخحذفaseman22
ماشالا، ماشالا!
پاسخحذفتازه این هنوز از نتایج سحر است. بیصبرانه منتظر بقیهش می مونیم
آفرین!!!!!!!
پاسخحذففوق العاده است!
پاسخحذفاین قدر این متن رو دوست دارم که دوست دارم ببوسمت و جیغ بزنم توی خیابونای خیس از زخم
پاسخحذفو . . . از زیبایی خشمی که معصومه . . . .
یه کم فحش بده آروم شی، حرجی نیست.
پاسخحذفکنتر نمیندازه واست و خرجی نیست.
جدا من حلم داره بهم میخوره. نمیشد یه جای ریدم از پی.پی و شاشیدن از ادار استفاه می کردی؟ D:
پاسخحذفمتاسفم که وبلاگت فیلتر شده...
پاسخحذفراستش من تورو بالاتر از 5 خط آخری می خوام
خیلی خوشحالم برگشتی
از اون 5 خط آخر بگذر عزیزم
میگذرم عزیزم...
پاسخحذفاون بخش رو گذاشتم برا تهدید خودم که این جوری نشم...
مرسی خرمگس جان، خیلی این هواداری تو و بقیه دوستام برا من کمکه... آرومم میکنه
ناجور جون سلام.مرسی به وبلاگم میای و می خونیم. مرسی برا لینک. منم با اجازت لینک کردم. تو این پستت که خیلی عصبانی هستی منو می ترسونی (شوخی کردم) اما حرفتو می فهمم. مرسی برا شعر فروغ فرخزاد
پاسخحذفزنده باد !
پاسخحذف